شعر شهادت امام رضا (ع)

ساحتِ عرش

ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود
جگری در حصار سَم‌ها بود

ناله ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده

هرچه را خورده بود ، پس می زد
من بمیرم! نفس‌نفس می زد

هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!

آه! با مادرش چه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند

خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش ، زمین افتاد

در دل شیعه ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت

سینه ی او مسیر سوختن است
اثر زهر ، تشنه‌لب شدن است

لااقل داده اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش

این غریبی که سخت ، بی‌حال است
کُنج حجره به یاد گودال است

یاد آن تشنه‌ای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد

باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش

قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد

پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست

همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه ی حجاب نداشت

اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی

 بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا