گر ذره پروری شده پیمان مجتبی
چون خار باش بین گلستان مجتبی
آواره باش بین کرم خانه حسن
سامان گرفته بی سر و سامان مجتبی
بیمار را به درد کرم مبتلا کند
اینگونه است شیوه درمان مجتبی
هرجا که نام اوست بلند است دستمان
با ما چه کرده سفره احسان مجتبی
دست تهی ببر به دَرِ او بلا عوض
دستور نسیه است به دکان مجتبی
در خارج از کلاس شنیده است ذره ای
حاتم نبوده طفل دبستان مجتبی
شاگرد را به اسم رئیسش صدا زنند
زین رو نوشته اند سلیمان مجتبی
گویند شاعران همه از روی طفل او
قاسم شده ست یوسف کنعان مجتبی
کوری چشم عایشه هستیم تا ابد
ما مخلص و مرید و مسلمان مجتبی
مارا حسن به دست حسینش سپرده است
دل برده است ذکر حسن جان مجتبی
حتی کرم رسیده به ما در غیاب او
هر جا نشسته اند غلامان مجتبی
آن روز میرسد برود تا میان عرش
گلدسته و مناره و ایوان مجتبی
مثل سحر میان گوهرشاد لازم است
اشک و دعا میان شبستان مجتبی
فارغ شدم ز درد و غم اینجا خداروشکر
گرم است باز بزم محبان مجتبی
امیرفرخنده