شعر مدح و مناجات امام حسن (ع)

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود
روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود
.یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه
خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود
غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت
که دراین شهر فقط خانه تو بی در بود
کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد
آب چاه تو خودش شعبه ای از کوثر بود
هرکس آمد به مدینه تو پناهش دادی
خواه اگر ناصبی و خواه اگر کافر بود
گرچه انواع غذا بود سر سفره تو
رزق هروعده تو نان جو چون حیدر بود
تا که سگ سیر نشد لب به غذایت نزدی
کرم و جود تو مافوق تر از باور بود
کیمیای قدمت نقل دهان همه شد
کف نعلین تو میخورد به هرجا زر بود
کرد توهین به تو اما برویش خندیدی
گرچه میسوختی و چشم تو از غم تر شد
.کاش میشد نکند پیر تورا سن کمت
خم نمیشد اگر اینقدر قدت بهتر بود
سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا