شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

سوی میدان رفتنت اصرار میخواهد مگر؟

سوی میدان رفتنت اصرار میخواهد مگر؟
شوق چشمت از پدر انکار میخواهد مگر؟
تو خودت پیغمبری و وارث تیغ دو سر
رزم شیر پهلوان هشدار میخواهد مگر؟
دوره‌ی تحصیلیت در مکتب عباس بود

با وجودت لشگرم سردار میخواهد مگر؟
چند گامی در برم‌بردار و بعد از آن برو
لاجرم در سینه ام ‌آزار میخواهد مگر ؟

اکبرم پشت و پناه تو دعای عمه ات
اکبرم‌نام قشنگ تو نوای عمه ات

در کشاکشهای جنگیدن صدایت قطع شد
سنگ ‌آمد ناله ی یاربنایت قطع شد
ضربه های پشت هم کرده تو را از هم سوا؟
یا که زیر سم‌مرکب دست و پایت قطع شد
نیزه داری نیزه ای در پهلویت جا کرد و رفت
بعد از آن دیگر نفسهای رهایت‌ قطع شد

جرم‌تو حب ید الله است مثل مادرم
سینه و بازوی تو بشکست مثل مادرم

عضو عضوت بر زمین بابا زپیکر ریخت
تار تار گیسویت انگار از سر ریخته
تیغ بر فرقت چطور خورده که بابا اینچنین
جمجمت چون مرتضی؟!نه بلکه بدتر ریخته
شک ندارم‌که تو را ای پسرم چشم زدند
قامتت با وسعت دریا برابر ریخته
بر مشامم از دل این دشت بویت میرسد
ناله از صحرا می آید وااای اکبر ریخته

جان‌ من!!! هر تکه ی تو بر زمین افتاده است
کل صحرا لکه ی تو بر زمین افتاده است

محمد کیخسروی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا