بوسه زده ست , حضرت مولا به دست تو
پس آن کجا و بوسه ی ماها به دست تو !!!
در این جهان برای علمداری آمدی
رحمت بر آنکه داد , علم را به دست تو
از روی صورت تو “قَمَر” آفریده شد
زیبا اگر که شد … ! شده زیبا به دست تو
با ذکر “اَلدَّخیلُکَ عَبّاس” , آمدم
مُردم برات , تا شوم احیا به دست تو
بین دو راهی ام تو بگو که کدام یک …
بوسه زنم به بال و پرت … یا به دست تو ؟
من نوکر حسین و اباالفضلیِ توام
من را سپرده حضرت زهرا به دست تو
بی دست کربلا تو و … بی دست و پا منم
تقدیر من عوض شده اما به دست تو
افتاده ام به خاک و نگاهم به سوی توست
دارم امید , تا بشوم پا به دست تو
من غرق حاجتم … وَ تو باب الحوائجی
چشم امید من بُوَد آقا به دست تو
کلی گِره به زندگی ام هست , ساقیا !!!
میدانم عاقبت که شود وا به دست تو
این برگه ی برات حرم را بیا بگیر
دارم امید , تا شود امضا به دست تو
تا اینکه بعدِ مرگ , شویم عاقبت به خیر …
خود را سپرده ایم , همین جا به دست تو
رضا قاسمی