شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر(ع)
ما را گدای خانه ی زهرا نوشته اند
خاک قدوم حضرت مولا نوشته اند
مهمان سفره های تولّا نوشته اند
خود را زمین زدیم , که بالا نوشته اند
ممنون لطف حضرت حق تا قیامتیم
ما روز حشر , شامل احسان و رحمتیم
ما خاک پای حضرت سلمان حیدریم
ما نوکران کشور ایران حیدریم
مؤمن که نه , بنده ی ایمان حیدریم
شکر خدا , که جمله مسلمان حیدریم
ایران شده است , مرکز یاران فاطمه
ما را سپرده “حق” به عزیزان فاطمه
چون مرده کز نگاه مسیحا گرفته جان
یا غنچه ای که از دم دنیا گرفته جان
ایرانی از محبّت زهرا گرفته جان
این کشور از کرامت موسی گرفته جان
خیرش قبول کار جهان روبراه شد
از نسل اوست کشورمان روبراه شد
ما شامل دعای قنوت پیمبریم…
جیره خوران سفره ی احسان مادریم
حاجات خود به مقصد این خانه می بریم
مدیون لطف حضرت موسی بن جعفریم
خورشید او به دشت خراسان منوّر است
در قلب قم نشانه ای از حوض کوثر است
باب الحوائج است و جهان در مسیر او
صد یوسف و مسیح و سلیمان اسیر او
حاتم همیشه کرده خودش را فقیر او
ما را هدف گرفته چه آسوده تیر او
عاشق شدیم , عاشق موسای طایفه
جانم فدای دختر آقای طایفه
دنیای لا ابالی بی رحم لعنتی!
شرمنده ی جمال رخش تا قیامتی
از فیض کاملش به خدا بی سعادتی
آزردن امام زمان با چه قیمتی؟
فرزند فاطمه است و خودش هم امام ما
بر ساحت مقدّس او احترام ما
زندان که جای حضرت آقا نمیشود
راضی از آن قبیله که زهرا نمیشود
آسوده از جسارت دنیا نمیشود
دختر بدون سایه ی بابا نمیشود
رحمی کنید , دختر او نوجوان شده
از درد دوری پدرش نیمه جان شده
توهین مکن به مادر پهلو شکسته اش
قدری حیا کن از غم چشمان بسته اش
نیرو نمانده در تن بیمار و خسته اش
سوگند بر دو پای به زانو نشسته اش
خسته شده از این همه آزار , بس کنید
تکیه زده به پهلوی دیوار , بس کنید
در باز شد , دختر او را خبر کنید
گریه برای غربت او از جگر کنید
این شهر را برای غمش در به در کنید
فکری به حال سختی این لنگه در کنید
جای امام , بر روی این تخته پاره نیست!
بر نامروّتی شما راه چاره نیست…
ای شیعیان برای تنش گل بیاورید
جای لگد بر این بدنش گل بیاورید
بر خشکی لب و دهنش گل بیاورید
بر زخم های پیرهنش گل بیاورید
اینجا هنوز شیعه ی آقا نمرده است
اینجا کسی لباس , به غارت نبرده است
حالا دوباره یاد غم یار کرده ام
یاد لبان تشنه ی تب دار کرده ام
رو بر حریم قدسی دلدار کرده ام
با این دو جمله گریه ی بسیار کرده ام:
«ای وای از هجوم اراذل به خیمه ها…
ای وای از نشستن “سر” روی نیزه ها…»
پوریا باقری