شعر ولادت امام حسن (ع)
سلام ای کریم ابن اصل کرم
سلام ای علی زاده آقا تبار
سلامٌ علیکم حسن جان من
و رحمت به تو حضرت سفره دار
که هستی ؟ هزاران علامتْ سئوال
مگر می شود از تو گفت و شنفت ؟
تو عرشی و ما خاکِ در زیر فرش
مگر می توان از مقام تو گفت ؟
تو بالایی و ما همه زیر دست
تو دریایی و ما نَمی از حباب
اگر نام ما قابل ذکر شد …
تو آن را رساندی به حد نصاب
به مدحت چه گویم که باشد درست
که آئینه ای از خدایی حسن
همین جمله در وصف تو کافی است
تو آقای ارباب مایی حسن
تو هستی شجاع و تو هستی دلیر
رجزهای رزمت بود حیدری
به روز جمل جنگ تو دیدنی
خودت یک تنه قدّ صد لشکری
تو اصل بهشتی و ما ساکنت
تو معنای عشقی و ما عاشقت
نه اصلا غلط گفتم ای عشق محض !!
نه ماها … که شخص خدا عاشقت
بود خانه ی تو همیشه شلوغ
سر سفره ات هم همیشه گداست
و وقتی که نام شما شد “کریم” …
“کرمخانه” نام سرای شماست
مگر می شود کم گرفت از تو و …
مگر دست لطفت به کم می رود ؟
فقیری که آقا به تو رو زده …
گدا آمده … محترم می رود
به روی لبم دائما نام توست
درِ خانه ات را بکوبم مدام
تپش های قلبم بگوید چنین
فقط عشق یعنی “حسن” والسلام
به سوی تو دستان من شد دراز
زمین خورده ام دست من را بگیر
شده ذکر روز و شب من همین
امیری حسن جان … و نِعْمَ الاَمیر
رضا قاسمی