جمال حضرت حق بی نقاب می آید ز مشرق دلمان آفتاب می آید به ربنای قنوتم جواب می آید گل محمدی بوتراب می آید خدا به خانه ی ارباب احمد آورده بیا حسین که لیلا محمد آورده رسیده تا که شود جلوه ی جلال حسین جلال ذات خداوندی جمال حسین علی اکبر آقا, بزرگ آل حسین موذن پسر فاطمه, بلال حسین حسین, اکبر خود را بگیر از لیلا خودت به گوش علی ات, اذان بگو آقا چه آفتاب نجیبی, چه مهربان قمری چه سرو خوش قد و بالایی و عجب ثمری تبارک الله از این معجزه, از این هنری کسی که هستی خلقت, طفیلی سر اوست تمام هستی او این علی اکبر اوست «علی اکبر ربّ و علی اکبر بالا علی اکبر یاسین, علی اکبر طاها علی اکبر حیدر, علی اکبر زهرا علی, علی حسین و علی زینب کبری» به لوح سینه نوشته حسین, این مضمون شدند عالم و آدم به این علی مجنون علیست کوثر زهرا, حقیقت حیدر عنایتش به دو عالم, عنایت حیدر کسی که در جگر اوست, جرأت حیدر شجاعتش شده مثل شجاعت حیدر علیست جلوه ی حیدر, علیست خیرالناس شده است محو نبردش, عموی او عباس ظهور کرده که حق بر کفش علم بدهد به دشمنان پدر, کیفر عدم بدهد علی شده که شکوهی به باورم بدهد خدا هزار پسر بر حسین هم بدهد به اذن اُمّ اَبیها, همه علی هستند شبیه حضرت حیدر همه یلی هستند اگر که باد بیفتد به سمت گیسویش اگر که موج نشیند به طره ی مویش خدا نکرده, خم افتد به روی ابرویش حسین می شود آشفته, می دود سویش مباد آنکه علی زخمی گزند شود تنش به ناز طبیبان نیازمند شود کنار اهل حرم سایه اش نقاب شده به دور زینب کبری, علی حجاب شده برای عمه ی خود, چون عمو رکاب شده چقدر حال حرم بعد او خراب شده نوشته اند سه ساله بدون او خسته است رقیه بر علی اکبر چقدر وابسته است امیر عظیمی