شعر عيد غدير خم

صـد و ده بـار ” الهی به علی ” می گویم

سرخـوش از جامِ میِ لَم یزلـی می گویم
سر اگر خواست غمی نیست بَـلی می گویم
بیخود از خود شده با صوتِ جلی می گویم
صـد و ده بـار ” الهی به علی ” می گویم

پـدرم گــفـه از آغـاز بگـو یـا حیدر
به زمین خوردی اگـر باز بگـو یـا حـیدر

از همـان روز به فـرمـانِ پـدر می گـویم
مست از نامِ علی سینـه سِپــر می گـویم
” هـا علیٌ بشـرٌ کیفَ بَشـر ” می گـویم
بارهـا گفتـه ام و بـارِ دگـر می گـویم :

عزّتِ هر دو جهان عـزّتِ در نـامِ علیسـت
و اذان قسمتـی از نـامِ دل آرامِ علیسـت

“یا علی” اسم به این جذبه و زیبایی نیست
قدرت اش قدرتِ جسمـانی و دنیایی نیست
هرکه شد بنده ی او بنده ی هرجایی نیست
به خدا غیـرِ علـی حضرتِ مولایـی نیست

من در ایـن شعر که با یـادِ علی می خوانم
هر کجا خستـه شوم ” نادِ علی ” می خوانم

یا علی… اسمِ تو سرمستِ شرابم کرده ست
سرخوش از جامِ میِ و باده ی نابم کرده ست
از درِ میکـده ها سخت جوابـم کرده ست
نقـشِ انگورِ ضریـحِ تو خرابـم کرده ست

می روم باز ولـی مستــم و بر می گـردم
جلدِ ایـوانِ نجف هستـم و بر می گـردم

یا علی … آمدی و بنـده نـوازی کردی
با دلِ خستـه ی مــاتـم زده بـازی کردی
بین ایـوانِ نجـف خاطـره سازی کردی
هرچه میخواست دلم دادی و راضی کردی

حضرتِ عشق عجب حال و هوایـی داری
خودمانیـم چه ” ایــوانِ طلایـی ” داری

یا علی … روحِ مسلمانی سلمان هستـی
پدرِ خاکـی و همسایــه ی بـــاران هستـی
جانِ عالم به فدایت که خودت جان هستی
کُفرِ محضیم همه گر تو مسلمـان هستـــی

تو قسیمــی همه با حُـبِّ تو میــزان دارند
دشمنــان هم به کرامـاتِ تــو ایمـان دارند

یا علی … دردِ مرا جز غـمِ تو مرهــم نیست
بنده ی عشقِ توأم بنده ی حیـدر کم نیست
بگــذار عالمیـان طــعنه زنندَم … غــم نیست
هرکه خود را سگِ کویِ تو نخواند آدم نیست

مـا جوانـانِ غـدیریــم خـدا می داند
پــاسِبانـانِ غـدیریـم خـدا مـی داند

 ابراهیم زمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا