شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه

تو بگو کرببلا

تو بگو کرببلا

تو بگو کرببلا تا که خدا از دهنت

بشنود بعد کند روزی هر سینه زنت

تو بگو کرببلا تا که به حق قرآن

وفدیناه شود مرثیه ی ذوالمننت

تو بگو کرببلا تا که پیمبر در عرش

در برت گیرد و بوسه بزند بر بدنت

تو بگو کرببلا تا بدمد حیدر با

نفس ِروح فزایش به دم ِکوه کنت

تو بگو کرببلا تا که بگیرد زهرا

دربغل  بعد بگرید به تو و پیرهنت

تو بگو کرببلا تا که بگیرند همه

وقت لا یوم کیومک که بخواند حسنت

تو بگو کرببلا تا که بیفتد به زمین

خواهرت ناله زنان,حول تو, اطراف تنت

تو بگو کرببلا تا که بفهمیم چرا؟

بوریا سهم شما بود به جای کفنت

چقدر حرف پس و پیش… فقط کرببلاست

حاجت ما که شنیده است خدا از دهنت

 رضا دین پرور

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا