شعر شهادت حضرت قاسم (ع)شعر محرم و صفر
عسلت ریخته
دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده
عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده
همه با چکمه جنگی ز تنت رد شده اند
بس که امروز تنت بین گذر افتاده
پشت لبهای تو دیگر پسرم سبز شده
روی خشکی لبت خون جگر افتاده
چشمهای حسنی تو نه بسته ست نه باز
هرکسی دیده تورا یاد پدر افتاده
آستین پاره ی تو در بغلش خونی شد
حق بده تازه عروس تو اگر افتاده
باز انگار علی رفته احد برگشته
باز انگار روی فاطمه در افتاده
آسمانی شده ای که پر ماه است عمو
برویت سم فرسها چقدر افتاده
مشتری های تو با سنگ خریدند تورا
عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده…
سید پوریا هاشمی