شعر وروديه محرم

عشق حسین

از عشق تو شده‌ست، فراقت نصیب من
جانم به لب رسید و به‌ سر شد شکیب من

لطفی نما، به گوشه‌نگاهی، دوا بده
بیمار چشم‌های توام، ای طبیب من

گر حرف عشق می‌زنم، آقای من، بدان
تنها تویی که معنی عشقی، حبیب من

گردد روان سرشک من از دیده‌، آن دمی
کاید به یاد، روضه‌ی تو ای غریب من

خواهر رسید تا به کنارت، چه دید؟! آه…
صَلّیٰ عَلَیْکْ، ای مَهِ خَدُّالتَّریب من

یک جای سالمی، به همه پیکر تو نیست
زینب شود فدای تو، شیب‌الخضیب من

انگشتر تو هست، چرا دست ساربان؟!
افتاده دست شمر، چرا خاطراتمان؟!

 پدرام اسکندری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا