عشق پیمبری
بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهری
آری به اتنخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری
در دامن تو مادر عالم سه ساله شد
شایسته از مقام تو شد شأن مادری
گرد و غبار راه تو معراج جبرئیل
تفسیر واژه واژه ی آیات کوثری
بانو شنیده ام که وخیم است حال تو
در کنج خانه گشته ای از غصه بستری
گرچه کتا ب زندگی ات رو به آخر است
شأن عیادت از تو مقام پیمبر است
وقتش شده که دختر خود را صدا کنی
بر روی نازدانه ات آغوش وا کنی
وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی
با یک دو بوسه درد دلش را دواکنی
باید دو گوشواره خود را به او دهی
تا هدیه عروسی او را ادا کنی
چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی
وقتش شده از او طلب یک عبا کنی
از عرش پنج تا کفن آمد برای تو
خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی
رفتی و داغ تو به دلش کوه غم گذاشت
غصه شروع شد که دگر مادری نداشت
مادر نداشت حرف دلش را به او زند
حرف از غمی که مانده میان گلو زند
مادر نداشت در شب جشن عروسی اش
تا حرف دخترانه خود را به او زند
مادر نداشت پشت در او را صدا کند
ناچار شد به خادمه خویش رو زند
پیراهنش گرفت به مسمار و پاره شد
مادر نداشت پیرهنش را رفو زند
مادر نداشت زخم تنش را نشان دهد
با یک نفر دم از غم راز مگو زند
زهرا که رفت نوبت زینب دگر رسید
او میدوید و قاتل ارباب می دوید
موسی علمیرادی