شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

علی مدد

گفتم :«علی مدد», قلمم ذوالفقار شد

مضمون اسیر لشگر زلف نگار شد

حرف از نجف که شد, دلِ پیمانه ام گرفت

آهی کشید و… قافیه دیدم «خمار» شد

من پایِ آن « یَمُت یَرنی » رگ گذاشتم

تیغت کجاست!؟ وقت قرار و مدار شد

اثبات این جنون به قیامت نمی رسد

پرونده ام به خال لبت واگذار شد

کفران نعمت است, اگر کم طلب کنم

قنبر به لطف بندگی ات شهریار شد

اجداد ایل من, همه معشوق مذهب اند

سلمان اگر نشد نسبم! مهزیار شد

میثم به چین زلف تو تبعید دار شد

مالک که چین ندید, سیاستمدار شد

از بسکه وصله های عبایت شکوه داشت

سلطانی از مقام خودش بر کنار شد

رنگ اُحد پرید, همین که نگاه کرد

تیغی دو دم به گرده ی طوفان سوار شد

گاهی مرا به چوب محبت بزن علی!

دل سر به راهِ ترکه ی آموزگار شد

فکر رفوی پیرهن کهنه ات نباش

پیراهن تو پرچم پروردگار شد

با این که پای درد تو صفین گریه کرد

دامان کوفه تا به ابد لکه دار شد

وقتی کلون در, پر شال تو را گرفت

عالم دچار گریه ی بی اختیار شد

رفتی و… تا قیام قیامت, امام عشق

پیراهنی سیاه تنِ روزگار شد

وحید قاسمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا