شعر عيد غدير خم

علی ولی الله

تویی که ساغر چشمت رقیب می طلبد
سرودن از نفست عطر سیب می طلبد
مسیح آمده از تو صلیب می طلبد
بده سبو بده باده عجیب می طلبد
شده تمام مناسک، می آوری تشریف
مرا به خُم برسان، مانده ام بلا تکلیف

نوشته اند مرا سالکان، غلام امشب
نگاه کن که بیفتد دلم به دام امشب
بریز مِی که بگردم به دور جام امشب
که شد به یُمن تو نعمت به من تمام امشب
تو وحی مُنزَل جبریل در غدیر خُمی
تو نور ممتدی و در شبِ قبیله گمی

به رخ بکِش که ببینند ابتدایت را
ببر به عالم معراج ردّ پایت را
فرشته آمده بالا برد دعایت را
خضوع کن که بگیرد نخ عبایت را
ز بسکه می برد از عرش، نور چشمت دل
نگاه قبله به سمت تو می شود مایل

ندیده چشم ملائک کسی به دلبریت
بهشتی اند همه از دعای سرسریت
خدا به خیر کند با خودش برابریت
که ایستاده نبی روی حرف آخریت
دو دل شدم که بخوانم سحر، میانهء راه
تو را علی ولی الله یا رسول الله؟!

در این کویر از این مُو، شراب می کاری
پیاله های خُم بی حساب می کاری
قدم قدم نفس مستجاب می کاری
تو ریشه های خودت را در آب می کاری
کنارِ ساحل ِچشم تو موجی از دریاست
از ارتفاعِ نگاهِ تو کربلا پیداست

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا