شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
عمتی المظلومه
در پیش نگاه داغدارم
صد حیف اگر برادرم رفت
عباس نبود,حرمله بود
عباس که رفت معجرم رفت
عباس که رفت خیمه پاشید
افسوس نصیب خیمه ها شد
گودال شلوغ شد , به هم ریخت
پای همه بین خیمه وا شد
در طول مسیر کوفه و شام
او از سر نی نظاره میکرد
چشمان مخدرات گریه…
بر آن سر و شیرخواره میکرد
آنقدر که داغ سهمگین بود
بر روی رباب چین می افتاد
چون از سر نیزه ها دو سر بود
هر چند قدم زمین می افتاد
یک سر , سر شیرخواره ی او
یک سر , سر زخمی علمدار
والله قسم هزار دفعه
افتاد میان کوچه بازار
در پیش نگاه غیرت او
من سیلی ظالمانه خوردم
اصلاً سر و صورتم گواه است
آنقدر که تازیانه خوردم
علیرضا وفایی خیال