جز تو از درد من اینجا هیچکس آگاه نیست
جز فراق تو که دردی انقدر جانکاه نیست
خاطرت را عفو کن خیلی مکدر کرده ام
در بساط من به پیش آینه جز آه نیست
سالها در بادیه دنبال تو گشتم ولی
یوسف من یوسف افتاده ی در چاه نیست
در مسیر آمدن من را ذبیح خویش کن
در مرام عاشقان یک ذره هم اکراه نیست
بیشتر از مادرم دلسوز حالم بوده ای
شکر لله دستم از دامان تو کوتاه نیست
انتظارت را برآورده نکردم هیچ وقت
نوکرت آنگونه که میخواستی دلخواه نیست
دیده ی ظلمت زده دل بر چه باید خوش کند
در دل شب روشنی بخش زمین جز ماه نیست
بنده ی شاه نجف باشم خیالت راحت است
زائرم کن زائر کوی علی گمراه نیست
توبه ام با یاعلی مقبول درگاه خداست
بخششم دست کسی غیر از ولی الله نیست
قطره اشکی ریختم نذر شهید سر جدا
کوه عصیان داشتم حالا به قدر کاه نیست
پیر مردان با عصا راحت کنارت آمدند
خواهرت هستم برای من چرا پس راه نیست؟
آن دهاتی ها به پیش خویش میگفتند که
بوریای کهنه ی ما در خور این شاه نیست
بهمن ترکمانی