امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

فریاد وا حسین

در خیمه ها صدای خدایا بلند شد

زینب برای پرسش آیا؛ بلند شد

فریاد وا حسین؛ ز اعماق سینه اش

تا گشت با خبر ز قضایا بلند شد

پرسید غرق ناله که آقا چه می شود؟‌

تکلیف زینبت شب فردا چه می شود؟‌

سجاده باز کرده ای و ناله می کُنی

باران شدی و توبه ی صد ساله می کُنی

گاهی خروج می کنی از خیمه گاه خود

خیره نگاه جانب آن چاله می کُنی

انگار این عمل؛ عمل دل به خواه توست

این تکّه از زمین نکند؛‌ قتله گاه توست

امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست

زینب اسیر گریه؛ ز حال عجیب توست

حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت

مضطر ترینِ ناله امن یجیب توست

اشکت به من اجازه آوازه می دهد

دل شوره ام خبر ز غمی تازه می دهد

یک لحظه کن نظر به من زار و مضطرت

آری منم که زل زده ام در برابرت

از بس که محو ذات خداوند اقدسی

اصلاً‌ محل نمی دهی امشب به خواهرت

از جان من عروج مکن روح پیکرم

حرفی مزن ز رفتن خود؛ ای برادرم

خون منِ ز خود شده را کم به شیشه کن

زخم فراق؛ ‌کم به دل خسته ریشه کن

یا حرفی از جُدا شدن از خود مگو وَ یا

با من مگو عزیز دلم صبر پیشه کن

امشب دلـم اسیــر مــلال اسـت یـــا حسین

من بی تو؛‌ عین فرض محال است یا حسین

گریان ترین دیده دریایی توام

امشب اسیر غصّه فردایی توام

گفتی ز بس که یک شبه تغییر می کنی

من نیز ناتوان ز شناسایی توام

گفتی به ناله غرق تمنا بکن مرا

زینب بیا و خوب تماشا بکن مرا

گفتی تمام پیکر تو زخم می شود

از پای تا دم سر تو زخم می شود

اذنم دهی به صورت خود لطمه می زنم

با من مگو که حنجر تو زخم می شود

گفتی سری به روی تنت نیست بعد از این

جز تکه بوریا کفنت نیست بعد از این

 سعید توفیقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا