دلم دریائی از غمهای بسیار
غم غربت,غم داغ وغم یار
من از روز ازل مظلوم بودم
ز حق خویشتن محروم بودم
هم از اهل مدینه ظلم دیدم
هم از این کوفیان طعنه شنیدم
دلم سوزان بسان آفتاب است
سلامم بین مردم بی جواب است
از آن روزی که بی زهرا(س)شدم من
دراین عالم تک وتنها شدم من
خدا داند که زهرا(س) جان من بود
بدرد بی کسی درمان من بود
ولی از اوفقط یک شکوه دارم
به سینه غصه ای ناگفته دارم
توکه تنهائیم را دیده بودی
مرا ایکاش باخود برده بودی
ز دنیا سوی جنت رهسپارم
که تنها با اجل یک حرف دارم
اجل فارغ زرنج ومحنتم کن
زدیدارمغیره راحتم کن
اگر زینب(س) گذارت کوفه افتاد
به بازار و میان کوچه افتاد
بدان معنای نام کوفه ننگ است
پذیرائیشان باخاک وسنگ است
سعید خرازی