قلبِ پدر
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت
حک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت
هرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی روی سرها نشاندنت
ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میان نظرها نشاندنت
گفتند یاعلی و خدا جان درست کرد
اصلا نجف برای تو ایوان درست کرد
ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیه تر
ای شیوهی کریمی تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیه تر
اللهاکبر از رجزِ مرتضاییات
ای ضربهات به ضربهی حیدر شبیه تر
شمشیر کش به هیبت مولا که میشوی
از هرکسی به دیدهی قنبر شبیه تر
با دستمال زردِ نبردِ علی بیا
ای جنگِ تو به صحنهی محشر شبیه تر
طوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن درِ خیبر شبیه تر
انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده
یعنی علی به شکل علی اکبر آمده
جانم به دستهای گدایان گرفتنت
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتنت
قبل از مدینه خانهی تو دیده میشود
ای جانِ من به شیوهی مهمان گرفتنت
وقت اذان ملاحظه کن که بعید نیست
از هر صفی علی دو سه قربان گرفتنت
وقت اذان مقابل بابا خدات گفت :
قربان از حسین چنین جان گرفتنت
برگشتهای به خیمه ببوسی لبِ حسین
قربانِ بوسه از لب سوزان گرفتنت
این بیت را برای عمویت نوشتهام
جانم فدای مَشک به دندان گرفتنت
لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پازدی…
حسن لطفی