لحظه ی غسل
رسید لحظه ی غسل گل جوان علی
چه تازه گشته دوباره غم نهان علی
خدا نمانده توانی به بازوان علی
و خیره مانده به تابوت دیدگان علی
آه, داغ عظیمیست میان جان علی
دوباره مثل نبردش به رمز یازهرا
مدد زحق گرفت و بلند شد از جا
برای غسل عزیزش رفت ولی تنها
خداکند که نمیرد علی از این غمها
قیامتی شده برپا به آشیان علی
به فاطمه نظری کرد و گفت بسم ا…
ز دیده اشک روان کرد و گفت بسم ا…
و بغض خود به گلو کرد و گفت بسم ا…
شروع به شستن او کرد و گفت بسم ا…
سیه شد از غم ان لحظه آسمان علی
خدا کند که نبیند شکسته پهلویش
و رد مانده به جا روی دست و بازویش
و لخته خون میان سپیدی مویش
خدا کند که نبیند کبودی رویش
و زخم سینه که گردد بلای جان علی
رسید آخر کار و به خانه غوغا شد
و دیدگان یتیمان او چو دریا شد
برای دفن عزیزش علی مهیا شد
ستاره ای به دل شب به شانه ها جا شد
زمین به ناله شد از آه کودکان علی
علیرضا نوروزی