لوای اشک
شکر خدا که زنده هستم این محرم
بازآمدم زیر لوای اشک و پرچم
گر با بدی با خوبها ،خواندیم درهم
بوده دعای مادرت زهرا مُسلّم
آقا برای ماهتان دلتنگ بودم
دلتنگ رخت و شال مشکی رنگ بودم
باز آمدم تا یارسینه چاک باشم
در روضه هایت زائر افلاک باشم
اشکی بده تا پاک پاک پاک باشم
شاید که سال بعد زیر خاک باشم
ای کاش با عشق شما زیبا بمیرم
در کربلا در روز عاشورا بمیرم
از کودکی با عشقتان من قد کشیدم
بددیدی از من از تو جزخوبی ندیدم
هرجاکه بوده روضه ات باسر دویدم
باروسیاهی آمدم کن روسفیدم
من را جدااز خود مکن تازنده هستم
حرّی بساز از من که من شرمنده هستم
توپرچمت باشد سیه من رو سیاهم
تو عصمت مطلق لی من در گناهم
تو پادشاهی من سیاهیِ سپاهم
امّا همیشه با شما در قتلگاهم
عُمری بود با داغتان بدحالم آقا
لطمه زنان روضهء گودالم آقا
توبودی و در امتحان حق قبولی
تو بودی و مظلومی آل رسولی
توبودی و گودال بود و شمر وخولی
آمدسنان بانیّت و قصد فضولی
یکدفعه با پا پیکر تو زیر و رو شد
دستان زینب آنطرف تر پُر ز مو شد
مکشوف میگویم که در مقتل چها شد
پاهای زهرا تاکه در گودال واشد
یکدم زمین لرزید غوغایی بپا شد
از مُهرهء اوّل سرت از تن جدا شد
سرها به نی شد تا به کوفه ریسه بردند
رأس شما را زودتر با کیسه بردند
مجتبی صمدی شهاب