شعر شهادت امام باقر (ع)

مسموم زهرم

جاني به تن نيست
از تشنگي ديگر توان پا شدن نيست

مسموم زهرم
مظلومم اما پيكرم دور از وطن نيست

روضه همين است
لشگر براي غارتم اطراف من نيست

ديد عمه جانم
بر پیکر آن شاه ، كهنه پيرهن نيست

ميگفت با خود
آيا در اين عالم براي او كفن نيست

جنجال ديدم
جسم شريفت را ته گودال ديدم

خون گريه كردم
وقتي تو را از تشنگي بي حال ديدم

اين غم مرا كشت
خون خدا را بر زمين پامال ديدم

اي غيرت الله
رفتي ولي من غارت خلخال ديدم…

 محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا