هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم
یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم
من طایر قدسم به زمین آمده ام تا
از برکه ی اندوه تو یک جرعه بنوشم
شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ
در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم
با روی سیاه آمده ام نوکری تو
لطف تو به من گفت که چون جون بکوشم
عمری است که روی لب من نام “حسین” است
ذکری به جز این ذکر نرفته است به گوشم
بر تو نکنم گریه کم از مرغ هوایم
در سوگ تو زوزه نکشم کم ز وحوشم
ای کاش به جای کفن ای بی کفن ارباب
پیراهن مشکی عزای تو بپوشم
امیر عظیمی