شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

مولای من

مجال نُطق ندارد زبان تقریرم
نیامده است قلم پای کارِ تحریرم

صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید…
چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم

اگرچه پای فراقت جوانی ام طی شد
برای دیدن تو حس نمیکنم پیرم

همیشه فاصله ، اشک مرا در آورده
همیشه از غم هجر تو ، تحت تأثیرم !

شکست آینه تا لمس کرد آهِ مرا
به خُرده‌شیشه رسیده است رنجِ تکثیرم

طنابِ نَفْس ، مرا می کِشَد به هر طرفی
به دستِ بد کسی افتاده است زنجیرم

کشیده کار من از معصیت به رسوایی…
میان مردم این شهر کرده تحقیرم

چه غصه‌ها که نخوردی برای سرکشی ام
چه دردها نکشیدی برای تغییرم

اگرچه مایه ی ننگم..،به من محبت کن
شبیه کودک آزرده سخت دلگیرم

هزار مرتبه دیدم مرا بغل کردی…
خوش است خواب و خیالم ، خوش است تعبیرم

دلیل زندگی‌ام! دوست دارمت وَلله
مُسَلَّم است که بی عشق زود میمیرم!

زمان دفن بگو ” یاعلی ” دمِ گوشم
بلند می شود از بین قبر تکبیرم

بِشوی جسم مرا با غُبار صحن نجف
همیشه خاک علی کرده است تطهیرم

خدا کند که من امسال کربلا بروم
زیارتی بگذارید بین تقدیرم

تو را به روضه ی یَابنَ الشَبیب..،زود بیا
همان گریزِ عجیبی که کرده تسخیرم

به گریه گفت: که آن شمر پست ، یابن الشبیب!
به روی سینه‌ی جدَّم نشست ، یابن الشبیب!

چه ‌بی‌ملاحظه خنجر کشید ، یابن الشبیب!
سرِ عزیز خدا را بُرید ، یابن الشبیب!

سنانِ بی همه‌چیزِ پلید ، یابن الشبیب!
به سمت خیمه‌ی زن‌ها دوید ، یابن الشبیب!

شده است قلب من از غم کباب ، یابن الشبیب!
طناب حرمله..، دستِ رباب…، یابن الشبیب!

 بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا