شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

مولای من

بین نماز ادعیه اش مستجاب شد
صبح محاسنش که به خونش خضاب شد

بی پرده با خدای خودش هم کلام بود
خونی که ریخت بر رخ پاکش حجاب شد

آیینه دار شوق ملائک به خون نشست
در بین سینه قلب ملائک مذاب شد

دُرِّ نجف عقیق یمن شد؛ شکسته شد
پس شانه حسین و حسن هم، رکاب شد

با صورتش به روی زمین خورد مرتضی
یعنی که عرش بر سر اهلش خراب شد

از خاک پست و تیره بپرسید از چه رو
آقای عرش‌منزل ما، بوتراب شد

او بوتراب بود و جهان خاک مقدمش
هنگام غسل فاطمه از شرمش آب شد

وقتی که روی خاک غرورش کشیده شد
همدست تازیانه ملعون، طناب شد

سهم یتیم های پس از او فقط غم است
سیلی زدن به روی یتیمان ثواب شد

رو به نجف نموده رقیه، دم غروب
مشغول روضه خوانی بزم شراب شد

او گفته جز به سوی نجف جان نمی دهد
رأس حسین را به بغل برد و خواب شد

محسن حنیفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا