شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

ندای قد قتلو

گرفته مسجد کوفه دوباره حال و هوایی
چه سجده گاه قشنگی چه مروه ای چه صفایی

بلند مرتبه هستی که سر به خاک تو سوده
تو قتلگاه غریب امام اول مایی

قرار کشتی نوحی به حق تجلی روحی
مقام یافته ای تو که خاک پای ولایی

کجاست معتکف دائم تو مسجد کوفه
که نیست بهر نماز، او شبی نکرده اِبایی

هنوز منتظرت هست صحن و منبر و محراب
در انتظار تو مولا، مگر دوباره بیایی

شکافت فرق سر و ریخت خون به عرشه و سکان
تو لنگری به زمین و تو ناخدا به خدایی

میان بستر خونین تو غرق راز و نیازی
که گفته روی زمینی یقین به عرش عُلایی

تهی شده است مقام قضا به مسجد کوفه
قیام کن، به قیامت قسیم روز جزایی

ز جای خیز که امشب جزامیان و فقیران
گرسنه اند و نخوردند آب و نان و غذایی

ندای قد قتلو آمد از منادی رحمن
تو رستگارترینی به امر حق تو رضایی

قسم به کوفه غریبی که نیست قبر تو در آن
تو شهر درد و بلایِ شهید راه ولایی

تو کیستی به کجایی ز ماسوی تو جدایی
ِنه ای خدا ز خدایی شهی به ملک فتایی

به ما تو خیر کثیری به مومنان تو امیری
به ذات حق تو گواهی به رهبری تو سزایی

بقای ما همه باشد به یک اشارت دستت
به درد ما تو دوایی به جان تو آب بقایی

تو داده ای به رکوعت به سائلی زعنایت
عطا نگین سلیمان قسم تو مرد سخایی

روان به سوی که هستی که نیست وقفه به راهت
ز قید و بند رهایی، امیدوار رجائی

 جواد کلهر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا