نذر غریبی تو
با تو شریکم غصه و درد و بلا را
زینب بمیرد! رد نکن این بچه ها را
من وسعت دارایی ام این دو پسر بود
نذر غریبی تو کردم هر دوتا را
ای بهترین دایی دنیا ، پس نکن منع
از بچه های خواهرت شور و نوا را
بگذار زینب هم به خون این دو فرزند
رنگین کند صحرای داغ نینوا را
لیلا ، علی کرده فدایت ؛ نجمه ، قاسم
آقا زمین ننداز دیگر روی ما را
من مرده باشم تو در این غربت بمانی
با خون حمایت میکنم خون خدا را
وقت اسارت بهتر است اینها نباشند
آمین بگو و استجابت کن دعا را
از خیمه هم بیرون نمیآیم به قرآن
تا که نبینم اشک چشمان شما را
صدتا پسر هم داشتم ، قربانیت بود
لفظ قسم هم خواستی ، دارم خدا را
من دلهره دارم تو را از من بگیرند
من غیر زیر سایه ات دارم کجا را؟
از نیزه ها باید سراغت را بگیرم
هر وقت میبینم غروب کربلا را
داغ پسرهایم ز یادم رفت وقتی
در مقتلت دیدم سنان بی حیا را
دنبال جسم هر شهیدی روضه خواندی
حالا که افتادی ، که میگیرد عزا را؟
دنیا به کامم تلخ بود و تلخ تر کرد
ده تا سوار و نعل تازه… ماجرا را
علیرضا وفایی خیال