هنگام اذانت
از عربدهام ُپر شده میخانهام امشب
بد مستم و بر گردنِ پیمانهام امشب
سودا زدهی طُرهیِ جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب
امشب همه دیوانهی دیدار حسینیم
همسایهی دیوار به دیوارِ حسینیم
–
از بس که گدا آمده جا قیمت زر شد
آئینه گذارید که هنگامِ نظر شد
حق داشته جبریل که پروانه اگر شد
فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد
رو کرده علی جلوهی آئینهی خود را
جا دارد اگر کعبه دَرَد سینهی خود را
–
ای عشق طپشهایِ دلِ شعلهور از تو
ای شوق به آتش زدنِ این جگر از تو
ای اوجِ پریدن زِ تو و بال و پَر از تو
سر پایِ تو انداختن از من , خبر از تو
در خانهی عشقیم توکلت علی الله
دیوانهی عشقیم توکلت علی الله
–
ای نورِ ازل خَلقاً و خُلقاً به که رفتی؟
ای قبلهی هر کوچه و برزن به که رفتی؟
ای سبزترین وقتِ شکفتن به که رفتی؟
ای مدح تو با دوست و دشمن به که رفتی؟
تا دید تو را گفت علی سر تر از این نیست
آنوقت نوشتند پیمبرتر از این نیست
–
لیلا شده مجنون شده این نام و نشانش
لیلا شدی و خواند تو را با دل و جانش
خون میدود امشب به تمامِ شریانش
بند آمده هرکس که تو را دید زبانش
خورشید هم این جذبهی مهتاب ندارد
مانند تو در خانهاش ارباب ندارد
–
تا باز کُنى بر سرِ این دشت پَرَت را
فریاد کند لشگر دشمن ظَفَرَت را
لبریزِ سر و دست کُنى دور و برت را
دیدند همه ضربهى تیغِ دو سَرت را
از میمنه سر تا که زدى میسره پاشید
شش گوشهى میدان همگى یکسره پاشید
–
گیرم که طبیبى سرِ بیمار نیاید
گیرم که به جز آه زِ من کار نیاید
در خانهى تو غیر کَرَم بار نیاید
جایى ننوشته ست گرفتار نیاید
تا خانهى تو هست گرفتار نباشد
در شهر به جز جمع بدهکار نباشد
–
هنگام اذانت شده وا کُن گرهها را
بگشاى به محرابِ خدا پنجرهها را
بر باد بده با گذرت خاطرهها را
ما حلقه بگوشیم ببین دایرهها را
ماشیشهى اشکیم شکستیم على جان
پایینترِ شش گوشه نشستیم على جان
حسن لطفی