شعر شهادت حضرت رقيه (س)

واویلا…

شبیه مادرم دیگه نمیشه هیچکس اما تو
نشون دادی به بابات جلوه‌ی اُمّ‌ابیهاتو

صدام‌ کردی و آخرسر ، کنارت اومدم با سر
میبینی کار دنیامو، میبینی کار دنیاتو

نباید با طبق من رو جلو روت پرت میکردن
نمیخواستم ببینی اینجوری تعبیر رویاتو

چرا چشماتو بستی پس؟ منم بابا.. نگاهم کن
خجالت میکشی از من؟ غریبم من مگه با تو؟

بیا بازی کنیم بابا بیا زخمامونو بشمار
ببین من بیشتر زخمی شدم توو این سفر یا تو

چقد خوب حفظشون کردی بخون آروم درِ گوشم
شنیدم وقتی میخوندی پایین نیزه شعراتو

اگه لبهام کمی زبره اگه خشک و ترک خورده‌ست
تحمل کن یه کم بابا ببوسم تاول پاتو

تو هم گوشواره هات گم شد منم انگشترم گم شد
گوشات زخمه، خدا رو شکر ندیدی دست باباتو

توی طشت دیدمت امروز که پاک کردی با آستینت
نخواستی که ببینم چشم خیس مثل دریاتو

خبر دارم شبا از درد پاهات دیر میخوابی
سرِشب دونه دونه بچه ها خوابیدن الا تو

شنیدم گم شدی اون شب یکی با سیلی پیدات کرد
مگه گیرش نیارم من یه روز این زجر بد ذاتو

میدونم که دلت تنگه میدونم که بغل میخوای
نبین رفتم پیش راهِب.. نمیگیره کسی جاتو

منو محکم بغل کردی میترسی باز تنها شی
نترس جایی نمیرم یا برم میرم فقط با تو

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا