شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

ولدی

بیا که خشکی لبهات داده آزارت
بیا بنوش لبم را مگر شود یارت

برای نام تو ابرو گره زدند ، علی
فزون تر از همگان، کوته است دیوارت

عنان اسب بگیر و به این طرف برگرد
که نیست در صف دشمن یکی هوادارت

نیامدند طوافت ، که دوره ات کردند
سواره ها همگی گشتنده اند پرگارت

همینکه لشکرِ نامرد با هم آمده اند
نشان مردیِ تو شد نشان ایثارت

به خط نیزه ی کوفی چقدر پاچیدی
عمودها همه پیچیده اند طومارت

حریف نیزه شدم ، داغ تو زمینم زد
ببین که تا به کجاها کشیده شد کارت

برای بردن تو این دو دست کافی نیست
بگو چگونه از اینجا حسین بردارت

پس از تو وایِ بر این خاک ، اف بر این دنیا
مگر که دهر ببیند به خواب ، تکرارت

در انتظار تو پیغمبر است پروا کن
عصایِ پیری لیلا خدا نگه دارت

حامد آقایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا