شعر وروديه محرم
پناه من
در روضه تو پناه دارم
اینجا به بهشت راه دارم
از سوی همه رانده شدم من
ردم نکنی گناه دارم
هر روز تو عفو کردی اما
هر شب لب عذر خواه دارم
ناگفته مرا قبول کردی
کی بر تو مجال آه دارم
گرچه نشدم انچه تو گفتی
یاری چو تو دل بخواه دارم
سرمایه ی من دست گدایی است
تا مثل تو پادشاه دارم
در لحظه ی مرگم که بیایی
پایان شب سیاه دارم
عکس حرمت به چشم و هر شب
در برکه دیده ماه دارم
تا ازغم تو جان بدهم چشم
بر روضه قتلگاه دارم
گریه نکنی که کم سپاهی
از اشک دو صد سپاه دارم
در زیر سر نیزه و شمشیر
مهلت بدهید شاه دارم
مهلت بدهید آب نوشد
اشکی به درون چاه دارم
بر قبله کشم پیکر او را
بر دامن خود نگاه دارم
موسی علیمرادی