چشم بد خونمو آتیش کشیده
چشم بد خونمو آتیش کشیده
همه زندگی مونو بهم زده
میشه واسه حیدرت دعا کنی
فاطمه حال دلم خیلی بده
آخه کی فکرشو میکرد یه روزی
دیدن خنده هات آرزوم بشه
بغضتو نخور علی دق میکنه
حرف بزن بذار دلت آروم بشه
می دونم وقتی که حرف نمی زنی
داری فکر پر کشیدن می کنی
مگه تو چند سالته که اینجوری
همش آرزوی مُردن می کنی
قول میدم اگه بمونی پیشمون
دوباره زندگی روبراه میشه
ماه شب های غریبی منی
تو بری روزگارم سیاه میشه
چی میشه یکم دیگه بمونی و
دوباره قلب علی رو شاد کنی
دخترامونو خودت عروس کنی
پسرامونو خودت دوماد کنی
زینبُ ببین نشسته یه گوشه
با چه بغضی زل زده به ما دوتا
گریه میکنه آروم آروم میگه
مادرم زنده بمونه ای خدا
اشک چشم ام کلثومُ ببین
دل آسمونو آتیش میزنه
گریه های بی امون دخترا
بخدا قلبمو از جا میکَنه
فاطمه حالا که رفتنی شدی
حالا که میخوای بری از پیش من
وعده ی دیدارمون یادت نره
اونجا که افتاده جسم بی کفن
دم قتلگاه بیا ، منم میام
واسه بچه مون یکم گریه کنیم
وقتی جسمش میره زیر دست و پا
دم بگیریم و باهم گریه کنیم
پیرهنی که دوختی با دست خودت
از تنش در میارن تو قتلگاه
سینه ای رو که بابات بوسه میزد
روی اون پا میذارن تو قتلگاه
پوریا باقری