شعر عصر عاشورا و شام غريبان
چوبه محمل
پیشانیِ تو غرق به خون است حسین
درد و غم من ز حد فزون است حسین
سر می شکنم به چوب محمل, گِریَم
این کار من از عشقِ فزون است حسین
روح الله گائینی
پیشانیِ تو غرق به خون است حسین
درد و غم من ز حد فزون است حسین
سر می شکنم به چوب محمل, گِریَم
این کار من از عشقِ فزون است حسین
روح الله گائینی
آرزو هایم زیر انبوهی از خاکستر
هنوز نفس می کشد
هنوز شعله ورند
نسیم مهربانی تو کدام جمعه می وزد
سلام.
خسته نباشید.
من هرچند وقت یکبار سر می زنم و اشعار جدیدتان را می خوانم.
شعرهای قشنگی می نویسید.
اگر ممکن است اشعاری که وضع بد اجتماع و غربت صاحب الزمان)عج( را بیان می کنند بیشتر بنویسید.
ممنون
با سلام
خوب بود ولی قافیه فزون دو بار تکرار شده است که درست نیست
یا حسین