شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

کوفه میا حسین جان

خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی
بر هر دری میشد زدم ، تا تو نیایی

در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم
غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم

این آسمان شهر کوفه بی ستارست
دستان خالی در خیال گوشوارست

طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم
در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم

در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم
نان داد اما من تنور اصلا ندیدم

گفتم به طوعه که به پشت در نیاید
یک زن میان اینهمه لشگر نیاید

پشت دری گفتم، مدینه یادم امد
آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد

هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم
هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم

تنهای تنها پای عشقت ایستادم
درس وفاداری به اهل کوفه دادم

از من بیفتد سر زتو یک ‌پَر نیفتد
مسلم بمیرد معجری از سر نیفتد

از بام می افتم به تاب و تب نیفتی
تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی

جانان من از غم خبر داری نداری
زینب کجا و کوفه و ناقه سواری

 محمد جواد مطیع ها

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا