شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

کوفه میا حسین جان

ای آبرودار آبرویم را که بردند
آقا زبانم لال گفتم که بیا…، نه

برگرد شهرِ مادرت آواره‌ی من
هرچیز اینجا می‌شود پیدا وفا نه

سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی
با هرکه می‌آیی بیا با بچه‌ها نه

زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف…
گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه

خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه
از هرچه گفتم خورده‌ام اما عصا نه

دیشب دعا کردم برای شیرخوارت
هرجا که می‌آید بیاید کربلا نه

هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود
گفتم بزن با تیر من را بچه را نه

باید دهاتی‌ها برای تو ببافند
چندین عبا اما عزیزم بوریا نه

این آخرین حرف است آقا پیش زینب
تنها بزن ناله کنارش… دست و پا نه

 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا