گره افتاده اگر زلف گدا بر زلفش
كار داريم همه با گره در زلفش
هر كه با هر چه سياهى ست به پيشش ببريد
مى تراشد ز دل كفر پيمبر زلفش
سر هر كوچه كه مى رفت مسلمان مى ساخت
چه شود گر بنشانند به منبر زلفش
همه بالفعل گدايان همين ميخانه ند
همه بالفعل فقيران سر هر زلفش
آينه تاب تماشاى خمش را چو نداشت
تركى خورد خيالش كه فتد بر زلفش
اگر اكنون نشود مطمئنا يك روزى
مى شود سجده گه ابن بشر بر زلفش
پرده خانه كعبه به شرافت برخاست
به قياسش كه نشستم شده برتر زلفش
چقدر شانه ز دستان بتول افتاده ست
خون دل خورد و مرتب شده آخر زلفش
آسمان گر كمرش خم بشود حق دارد
كه نيامد به روى دامن خواهر زلفش
غصّه اين است كه در محضر زهراى بتول
ميكشد پنجه چرا باد سيه در زلفش
عليرضا عنصرى