یک ذره از لطافت تو صد بهار شد
هر قطره از وضوی تو یک چشمهسار شد
از طرزِ راه رفتن تو واژه ساختند
یک واژه مثل کوه , که اسمش “وقار” شد
هر وقت , عطر نافلهات رفت سمت عرش
عطر بهشت , از سِمَتش برکنار شد
دیوارِ خانهی تو اگر چه گِل است و کاه
اما ستونِ عرش , بر آن استوار شد
گَرد و غبار چادر تو رفت , آسمان
هر ذرهاش ستارهی دنبالهدار شد
بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل
تا بین عرش , صاحب یک اعتبار شد
از بین کارهای نبوت در این جهان
بوسیدنت برای نبی افتخار شد
بابا که رفت, چشم تو را گریه زخم کرد
ابرت دچار بارشِ بیاختیار شد
هر کس که در غدیر , به حیدر امیر گفت
از کار خویش , بعدِ نبی توبه کار شد
وقتی که ذوالفقارِ علی در نیام رفت
هر خطّ خطبهی تو خودش ذوالفقار شد
وقتی که کلّ شهر , شدند از علی جدا
ذکر “علی علیِ” لبت بیشمار شد
تا اینکه ذرهای نرسد زخم , بر علی
جسمت به زخمهای عمیقی دچار شد
یاسِ سپید , بودی و رنگت کبود شد
گلبرگِ نازکت هدف نیشِ خار شد
رضا قاسمی