یاصبر و یا صبور
بانگی زدند بر همه… یاصبر و یا صبور
آتش رسید بر در خانه، بلا به دور!
انگار واژه ها همگی جان گرفته اند
گویا دمیده اند در این شهر، نفخ صور
پشت در شکسته چهل مرد جنگی و
آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور
آتش زبانه می کشد و شعله می زند
بر چهره ای که برده جلالت ز روی حور
اینجا مدینه است الهی که بشکند
دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور
شد آسمان به روی سر مرتضی خراب
صبری دهد خدا به دل زار بوتراب
چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود
چشم علی و آل علی مثل رود بود
تاحمله ور شدند به آن جایگاه وحی
گلبرگ یاس بود که رنگش کبود بود
این حیدراست نقش زمین یا که همسرش
در کارزار جنگ، چه وقت سجود بود
هم تازیانه بود و غلاف و لگد ولی…
میخی به فکر پارگی تار و پود بود
محسن که سقط شد همه جا سوت و کور شد
آهی کشید فاطمه و گفت زود بود
فضه بیا مدینه شد آوار بر سرش
ای کاش بود موقع این حمل، مادرش
رضا دین پرور