شعر گودال قتلگاه

یا الله

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او
محشر زمانی که پسر از دست دادی بود

پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند
در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود

حجم سلاحی که ته گودال افتاده‌ست
حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود

آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد
گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود

اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد
اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟

یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر
پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود

غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند
جسمت برای دشمنان باب مرادی بود

می‌ریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه
چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی

معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند
در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود

با دیدن حال ربابت شامیان گفتند
ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا