شعر عيد غدير خم
یا امیرالمومنین(ع)
بر آن سرم که عرش نهم کوى یار را
یا خاک پای خالق دلدل سوار را
گرشمّه ای غضب به جنان فی جنان کنی
آتش زنی بر او بهار تا بهار را
با یک نظاره ات ز عنایت به سافلین
جنت کنی به غمزه ی چشمت شراررا
بی خود که جبرئیل به لبش وحی جا نشد
بوسیده گرد راه تو آموزگار را
دارد شرف به تاج سلیمان غبارتان
هرگز مگیر از سر ما این غبار را
معنی چه دید شأن تو بالانشین که گفت
سجده کنید حضرت پروردگار را
نازی بکش ز گردن من با دمت دمى
صیقل بده به خون رگم ذوالفقاررا
جانم اگر به شرط قمارت دهم علی ع
پیروز منم گر به تو بازم قماررا
صیدم که مست دام تو صیاد گشته ام
کمتر بکش تو بر سر راهت شکار را
رحمت به روح پاک امینی به مالکت
مقداد و قیس ، قنبرو میثم به دار را
علی ابراهیمی