یا بنت ولی الله
هوای سوریه کردی برو قمْ زینبِ ایران
هوای کربلا کردی برو تا مشهدِ سلطان
دمشق و کربلا را ما در ایران توامان داریم
رضای ما حسین ماست و معصومه ، زینب جان
به ما موسی بن جعفر لطف کرده که مسلمانیم
که پای ملت حیدر نشسته ملت سلمان
والحق والانصاف آبروی ما کجا ، کوفه ؟
کجا گفتند تشنه مانده در ایرانمان مهمان ؟
کجا فریاد تشنه رفت بالا تا دل عیوق ؟
کجا دیو و ددی سیراب بود و خسته ای عطشان ؟
کسی نشنید در گودال اصلا دادِ زینب را :
که با وجدانِ ما افتاده گیرِ شمرِ بی وجدان
در ایران زیر پای ناقه ی معصومه گُل بوده
ولی در شام سُر بوده مسیر راه معصومان
کسی بر محمل معصومه خاکستر نمیریزد
ولی سنگِ سرِ بام است حرف شام و نامردان
به حال زینب و معصومه وقتی میکنی دقت
تفاوت بس که اینجا هست هر چشمی شود گریان
دوتا بنت الامام اند و دوتا بنت ولی الله
یکی از طرز استقبالْ ، شاد و دیگری نالان
خدایا هر دوتا اُخت الامام اند و عجب دارد
که این خواهر به بیت النور رفت و آن یکی زندان
ندیده چشم معصومه سری را بر سرِ نیزه
ولی دیده است زینب ضربه های چوبْ بر دندان
ندیده هر چه را معصومه در قم دیده زینبْ شام
به نی خورشید را خونی به شاخه ماهـ ـی آویزان
اگر چه بوده ام دلتنگ قرآن خواندنت اما
ببین خونی شدی بس کن ، نخوان قرآن نخوان قرآن
علیرضا وفایی خیال