یکتا مبلّغ
وقتی مَثَل نداشت رخ بی مثالها
باید سرود شمّه ای از خطّ و خالها
این ذهنِ بسته راه به جایی نمی برد
حتی به ذرّه ای ز تمام خصالها
قرآن هم از تو گفت حروف مقطّعه
پس ما کجا و مدح جلال و جمالها
با این همه شکوه چه باید ترا نوشت
جز آنکه هست آل تو ما فوق آلها
آری ترا حبیبِ خودش خواند خالقت
بس از علی است در دل تو شور و حالها
وقتی خدا سرشت ترا با علی سرشت
ممکن شده به هر دو تمام مَحالها
یک روح در دو جسم به معنای واقعی
این واقعیّت است نه خواب و خیالها
نامت محمد است و مرامت مؤید است
روحت علی است جسم تو امّا محمد است
تو احمدی ولی به حقیقت تو حیدری
یعنی بخاطر علی اصلاً پیمبری
ای آخرین کَسِ صد و بیست و چهار هزار
این بس به شأن تو که علی را برادری
تنها تویی که بین تمام پیمبران
یکتا مبلّغ علی از سوی داوری
قرآن به قلب پاک تو آنگاه داده شد
کز سینه اَت ولای علی کرد دلبری
ای از حَرا گرفته دلت پرتو غدیر
پس گوش جان سپار به آیات رهبری
نام علی به سینه تو نقش بسته است
مُهر علی به سینه تو مُهر سَروری
تو برتر از تمامیِ پیغمبران شدی
چون هم شجر به حیدر و هم جان به کوثری
فرمود با تو ربِّ جلی ای رسول ما
اِقرء به اسم ربِّ علی ای رسول ما
بر انبیا چگونه خدا اعتنا کند
هرکس که بیشتر به علی اقتدا کند
اندازه تو هر که ولای علی گرفت
معراج را به یک شَبهِ او زیر پا کند
وقتی خدا به فطرتِ پاکت نظر نمود
دید از همه وجود , علی را صدا کند
وقتی خدا به صوتِ علی با تو حرف زد
نزدیک بود جسم تو جان را رها کند
مثل نبی هر آنکه علی را کند صدا
پرودگار , جلوه غار حرا کند
آری که بوتراب نظر می کند بخاک
آری شود که گوشه چشمی بما کند
سَلمان که بی بهانه مسلمان نمی شود
باید غلامیِ اسدالله را کند
اسلام یک کلام , علی و پیام اوست
هستم غلام قنبر و قنبر غلام اوست
یا رب دلم به شیوه پیغمبری ببر
ما را اگر به کوی علی می بری ببر
دل را جدا ز حبّ تولّای او مکن
تا جان به لب نیامده با ساغری ببر
از مُلک ری به مُلک نجف بالمان بده
دل را به سوی مملکت حیدری ببر
یک بار هم شده به تماشای روی یار
ما را به کوی یار چنان مشتری ببر
صحنِ دلم در آینه ایوان طلای اوست
جان را اگر به عشق علی می خری ببر
یا مرتضی تو جان مرا جان مصطفی
با دست خود بگیر و دم آخری ببر
با نور پاکِ حضرتِ اربابِ من حسین
بوی بَدم به واسطه نوکری ببر
یک عمر گفته ایم که مولای ما علی است
شکر تو ای کریم که بابای ما علی است
محمود ژولیده