لب تشنگان قطره ی باران حیدریم
ساغر بیاورید که مهمان حیدریم
تقدیر را به زلف سیاهش گره زدیم
از این جهت همیشه پریشان حیدریم
لب تشنگان قطره ی باران حیدریم
ساغر بیاورید که مهمان حیدریم
تقدیر را به زلف سیاهش گره زدیم
از این جهت همیشه پریشان حیدریم
سلطان زمین است و اَبَر مرد زمان است
از شوق نگاهش دل من در هیجان است
از کودکی ام نام علی ورد زبان است
صد شکر علی سایه ی روی سرمان است
آنانکه وقت مرگ دم از آبرو زدند
هفته به هفته پیش تو با گریه رو زدند
از شوق اینکه باز کنی در به رویشان
هر در که داشت عطر تورا کو به کو زدند
روی شط خون دل هر دم نگارش داشتن
بهتر است از هر جهت با ظلم سازش داشتن
تکیه بر مردم نکن ای دل که پیش آید سقوط
سنگ روی سنگ دارد میل لغزش داشتن
پس میزد آسمان به نگاه تو, ماه را
همچون سپاه کرده دو چشمت, نگاه را
تجهیز کرده اخم تو باز این سپاه را
عمدا دچار شد دلمان, این گناه را
از فقیران غیر ناله انتظارى نیست که
در خزان ما به جز گریه بهارى نیست که
دامن اهل کرم دارد گدا را میبرد
جذبه از معشوق ما باشد هوارى نیست که
من مسلمان شده ی دستِ علی از ازلم
باده نوشِ یدِ ساقی ز شرابِ عسلم
در جهان نامِ من از جمله جدا گشت که چون
علوی مذهبم و شهره ی ضربُ المَثلم
من مست علی هستم هشیار نخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
مقصود من از باده دیدار رخ ساقی است
من مست ز می قدرِ دیدار نخواهم شد
اگر که قبله نما در مدار می لرزد
به شوق سجده به ایوانِ یار می لرزد
شراب روی ضریح تو جمع ضدین است
کنار صحن تو مست و خمار می لرزد
فتح المبین و فاتح پیکار حیدر است
در بزم جنگ شهره به کرار حیدر است
ترس افکننده بر دل اغیار حیدر است
اموزگار بوذر و عمار حیدر است
علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده
مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده
روزی جهان به دست اکرام علیست
عالم چو کبوتری سر بام علیست
هر لحظه اگر شکر کند باز کم است
در زندگیش هر که ز خدام علیست