سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم
امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم
سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم
امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم
چنان خلیل اگر بین شعله بنشینم
هزار لاله از آتش برات میچینم
به حجله میبردم ساغر از سخاوت خویش
چراکه دختر رز داده قول تمکینم
دریا شده در دل تو ای مولا گم
هر دم شده است در دمت عیسی گم
در گمشده عشق تو پیدا شد حق
بی عشق تو هست هرچه شد پیدا گم
«درد» آمدیم لطف تو مارا دوا کند
شاید «غریبه» را نگهت آشنا کند
هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف
با حبه های زرد عنب روزه واکند
براى سلطنتت غیر عرش, تختى نیست
برات, گردش افلاک کار سختى نیست
به جز لباس غلامان شاه, رختى نیست
چونان وجود شما پر ثمر, درختى نیست
در کوفه معنای هدایت را نمی فهمند
آن بی محبت ها محبت را نمی فهمند
عدل است نام دیگرت ای حیدر کرار
اصلا برو وقتی عدالت را نمی فهمند
به نامِ آن کسی که خـــاک را افلاک کرده است
همان که کعبه پیشِ او گریبان چاک کرده است
زمین را از همه لات و هُبل ها پاک کرده است
هزاران ” عمرو بنِ عبدُود ” را خاک کرده است
بردی از این دل با نگاهت تاب را هم
تاب از دلم,از چشم مستم خواب را هم
از بسکه تو ممسوس در ذات خدائی
دیوانه ی خود کرده ای محراب را هم
چه گویم از کرم و بخشش و سخای علی
که هست حاتم طایی خودش گدای علی
پی شناخت حیدر مباش ای عالِم!
“علی شناس” کسی نیست جز خدای علی
در وصفِ شما مانده ام آقا چه بگویم
این بنده ی معبــــود نما را چه بگویم
بالاتر از اسمِ تو به عالم مددی نیست
لا حـــولَ ولا قـــوّه الّا … چه بگویم ؟
اگر قصد خدا خلق امامُ ٱلعالمین باشد
دقیقا کعبه باید نقطهٔ ثقلِ زمین باشد
رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر؛
کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد
از کمند گیسوانش دار میریزد برون
عاشقان را عاقبت خون بار میریزد برون
تا خلیل آتش نگیرد منت از حیدر کشد
هرکجا رب پا نهد گلزار میریزد برون