نه شعار ما،شعار عالم است
پرچمت بالاتر از هر پرچم است
هرکسی دیوانه ات شد عاقل است
عقل هر کس نیست مجنونت کم است
نه شعار ما،شعار عالم است
پرچمت بالاتر از هر پرچم است
هرکسی دیوانه ات شد عاقل است
عقل هر کس نیست مجنونت کم است
نشد دوباره ، پرم را گرفته اند انگار
دعای هر سحرم را گرفته اند انگار
قفس ز دست من عاصی و من از آن عاصی
تمام دوروبرم را گرفته اند انگار
گفتم حسین و یا حسینش آمد از جانم
هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم
تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند
فرش حسینیه ست قالی سلیمانم
نبر نسیم به نزد غریبه ناله ما را
بگیر از نفس یارمان حواله ما را
شکسته تر شده از قامت هلال دل ما
به نزد ماه ببر سفرهٔ مچاله ما را
نام حسین بردم و عالم صفا گرفت
از خانهی کریم، سلیمان بها گرفت
منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل
خاک اضافه ای صله داد و گدا گرفت
آمده جبران کند حر پشیمانت حسین
آخرین جا مانده را فورا بخر جان حسین
عاقبت با این همه گردن کشی و اشتباه
سوی تو برگشته این عبد گریزان حسین
هرجا دلم شد غرق غم یاد تو بودم
هر وقت داغی دیدهام یاد تو بودم
بین صفا و مروه را با روضه رفتم
در سعی خود با هر قدم یاد تو بودم
بیچاره ام، دل خسته ام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم
قلب سیاه و چشم خشک آورده ام من
اشکم نمی آید، گره خورده به کارم
بیچاره ام برای دِلم فِکرِ چاره کن
ارباب جان، به رَعیَّتِ خود یک نظاره کن
من با سَرِ خودَم سَرِ بازار آمدم
اَصلاً بیا و قَبلِ خَرید اِستِخاره کن
عاشق که باشی وضع من را تازه می فهمی
اینگونه سرگردان شدن را تازه می فهمی
پروانه را از نیمه شب زیرنظر داری
وقتی سحر شد،سوختن را تازه می فهمی
شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما
خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما
تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم
از ولی نعمت خود این همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم