شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

یا ولی الله

میان حوض دوچشمم دوقطره اشک نمانده
مرا گناه به سوی عذاب هجر کشانده

منم کسی که دو دستش ز دامن تو رها شد
تویی کسی که گدا را جدا نکرده، نرانده

غم شب های جدایی

وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»

یا ولی الله

زخم معصیت به روحم مانده و کاری شده
زندگی بی تو برایم سرد و تکراری شده

بسکه دل مشغولی ام دنیا شده آقا ببین
دل به تو دادن برایم کار دشواری شده

درد هجران

بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشم‌های خستهء ما کن

تمام آفرینش بی‌تو باشد جسم بی‌جانی
بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن

بیا اباصالح

به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح

شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح

حضرتِ باران

سلام ‌حضرتِ باران اجازه می خواهم
اگر اجازه دهی شعرِ تازه می خواهم

برای جَلد شدن آب و دانه لازم‌ نیست
برایِ عشق سرودن بهانه لازم نیست

دل شکسته ی

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن

دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن

منتقمِ خونِ پدر

عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد
به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد

می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق
پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد

ای ماه

بگردم در کجا دنبالت ای ماه؟
چه وقت آیم به استقبالت ای ماه؟

هزار و یکصد و اَندی است مانده
جهان در امر اِستهلالت ای ماه

تب وصال

تب وصال تورا شب شب به سر دارد
کسی که از غم تو گریه سحر دارد

هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست
تعلقات برای گدا ضرر دارد

قافله

نیامدی به زبان دارم از غمت گله ها.

که کرده از تو مرا دور خطِ فاصله ها.

من و خجالتِ از روی تو، وَ شرم گناه.

به رعشه کل وجودم گرفته زلزله ها.

حسرت دیدار

سالها در حسرت دیدار دلبر مانده ایم
جمعه ها را منتظر ماهِ منوّر، مانده ایم
زودتر آقا بیا و حال ما را خوب کن
از غم دوری تو خیلی مکدّر مانده ایم

دکمه بازگشت به بالا