شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

آمدم مانند حُر

خیره‌ام…از بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت چیزی نمی‌خواهم پناهم را نگیر

باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ من از شانه‌هایم تکیه‌گاهم را نگیر

رسید قافله

اگر تو آه کِشی خشک و تَر نمی‌ماند
اگر تو گریه کُنی که جگر نمی‌ماند

بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت
که از مجالسِ روضه اثر نمی‌ماند

ماه گناه آلوده ایم

چشمِ تو دنبالِ خود چشمانِ ما را میکِشد
منتِ این اشکها را لطفِ آقا میکِشد

در کجا می‌آیی و گیسو پریشان میکُنی
میکُشد ما را غمت تا آه زهرا میکِشد

طلیعه ی محرم

دوباره از می این ماه اشک می نوشم
به اذن صاحب عزایم سیاه می پوشم

دوباره نیستی و باز بار این غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم

انتظار

لحظه ای غافل نباید شد ز دیدارِ شما
گرچه هستم نوکری دلگیر..سربارِ شما

کاش دوری می گزیدم از گناه و معصیت
تا شوم ای یوسفِ غمدیدگان، یارِ شما

انتظار

من غیر از عشق تو ندارم کار و باری
یعنی میاید با تو باشم روزگاری
من مانده ام با این همه دل بیقراری
((پایان شب های بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟))

شوق نگاه

من به شوق نگاه معشوقم
مینشینم گذر کند شاید
او که رد شد قسم دهم او را
شب ما را سحر کند شاید

دنبال تو میگردم

از سینه کشم آهی دنبال تو میگردم
با پای دلم راهی دنبال تو میگردم
تو شاهی و من بنده شاهی به تو زیبنده
زیبنده به تو شاهی دنبال تو میگردم

بار دیگر آمدم

بار دیگر آمدم پشت درت راهم بده
در زدم گفتم رسیده نوکرت راهم بده

دست خالی آمدم رو برنگردان از گدا
آرزو دارم بمانم در برت راهم بده

ای عزیز دل ما

تو کجا بغض کجا ما که نمردیم هنوز
ای سفر کرده بیا ، ما که نمردیم هنوز

ما بمیریم ، نبینیم ، تو غربت بکشی
ای عزیز دل ما ، ما که نمردیم هنوز

رازق رزق دعا

سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی

یا صاحب الزمان(عج)

دوباره اشک غم از گونه ام سرازیر است
امام حیِّ من! احیای بی تو دلگیر است

دوباره لیله ی قدر آمد و گمان دارم
مقدر است نیایی؛ فراق تقدیر است

دکمه بازگشت به بالا