شعر مناجات با خدا

چشمان ترم

رو سیاه آمدم و دربه درم پاکم کن
با نگاهی به دو چشمان ترم پاکم کن

دارم اقرار به لب عبد خطاکار هستم
دست خود را بکش آقا به سرم پاکم کن

ظلمت نفسی

آدمی وقتی خدا دارد چه می خواهد
محرمی درد آشنا دارد چه می خواهد

بنده تا بر درب های بسته ی عالم
شاکلیدی چون دعا دارد چه می خواهد

جام طهوري

باز در حلقه رندان به خدا نزديكيم
همه از نفس گريزان ، به خدا نزديكيم

ما در اين ماه خدايى دوبرابر مستيم
ما در اين ماه دوچندان به خدا نزديكيم

سلام رفیق

یکی میخواد صدات کنه
میخواد جوابشو بدی
بهش بگی: “سلام رفیق”
بهش بگی: “خوش‌اومدی”

خدای غفار

آمده بنده ی گنهکاری
به سرای خدای غفاری

شب تاریک امدم پیشت..
باخودم گفته ام که بیداری!

بال و پری نیست

عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست
سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست
در من خسته پس از این همه سال ازادی
حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

عبدِ خطاکار

بیچاره ترین بنده یِ دربارِ تو هستم
من عبدِ خطاکار و گنهکارِ تو هستم

من سائلِ درمانده اَم امّا تو کریمی
اَلمِنَّةُ لِلَّه که گرفتارِ تو هستم

بگو می بخشی

آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی

چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی

سفره دار

سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی

آبرو داده اى

آبرو داده اى به من اما
آبروى تورا فقط بردم
دست من را گرفته اى عمرى
با گناهم ولى زمين خوردم

بِعَلیٍّ ألعفو…

تشنه ام آبِ حیاتی برسانید به من
لذّتِ صوم و صلاتی برسانید به من

رمضان آمد و گفتم: بِعَلیٍّ ألعفو…
گوشه-چشمی؛ نظَراتی برسانید به من

بدي كرده ام

من بدي كرده ام اما تو مرا بد نزني
بعد يك عمر كه اين بنده ات آمد نزني
با همين روي سياهش به تو رو زد نزني
روي پيشاني او مهر نيايد نزني

دکمه بازگشت به بالا