شعر مناجات با خدا

بال و پری نیست

عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست
سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست
در من خسته پس از این همه سال ازادی
حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

عبدِ خطاکار

بیچاره ترین بنده یِ دربارِ تو هستم
من عبدِ خطاکار و گنهکارِ تو هستم

من سائلِ درمانده اَم امّا تو کریمی
اَلمِنَّهُ لِلَّه که گرفتارِ تو هستم

بگو می بخشی

آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی

چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی

سفره دار

سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی

آبرو داده اى

آبرو داده اى به من اما
آبروى تورا فقط بردم
دست من را گرفته اى عمرى
با گناهم ولى زمین خوردم

بِعَلیٍّ ألعفو…

تشنه ام آبِ حیاتی برسانید به من
لذّتِ صوم و صلاتی برسانید به من

رمضان آمد و گفتم: بِعَلیٍّ ألعفو…
گوشه-چشمی؛ نظَراتی برسانید به من

بدی کرده ام

من بدی کرده ام اما تو مرا بد نزنی
بعد یک عمر که این بنده ات آمد نزنی
با همین روی سیاهش به تو رو زد نزنی
روی پیشانی او مهر نیاید نزنی

بنده نواز

چون بیابان که نیازش به نم باران است..
بیشتر گریه تسلای دل سوزان است!

میکده باز شد و زود دویدیم همه
گفته ساقی سه دهه نوبت سرمستان است!

حالا پشیمانم

با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم ، ولی حالا پشیمانم

نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم

طعنه ها خوردم

باز وقت مستی چشمان بیدار من است
باز این‌ شبها خدا مشتاق دیدار من است

طعنه ها خوردم،ولی تا آمدم فریاد زد..
به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است!

عذرخواهی

رسیدم زتو عذرخواهی کنم
دلم را به سمت تو راهی کنم
بیاو امید دلم را نگیر
خدایا چه بابی پناهی کنم

یا رب

نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست

نفس من عین جفا و کرمت عین وفاست

هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده

هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و به جاست

دکمه بازگشت به بالا